خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . [کفش] بدون پاشنه
2 . کم عمق
3 . هموار
[صفت]
flach
/flaχ/
غیرقابل مقایسه
1
[کفش] بدون پاشنه
1.Für die Arbeit brauche ich flache Schuhe.
1. برای کار من به کفش بدون پاشنه نیاز دارم.
2
کم عمق
1.An dieser Stelle ist der See sehr flach.
1. در این نقشه دریاچه کاملا کم عمق است.
3
هموار
صاف، مسطح
مترادف و متضاد
spitz
1.Das flache Land ist besonders reizvoll für Radfahrer.
1. کشور (با مسیرهای) هموار به خصوص برای دوچرخهسواران، جذاب است.
2.Das Land ist flach.
2. سرزمین، مسطح است.
تصاویر
کلمات نزدیک
fkk-strand
fkk
fjord
fixstern
fixieren
flachland
flachs
flachsen
flachzange
flackern
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان