خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . شیوا
2 . [آب] جاری
[صفت]
fließend
/ˈfliːsn̩t/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: fließender]
[حالت عالی: fließendesten]
1
شیوا
سلیس
1.Das Kind kann das Gedicht fließend aufsagen.
1. کودک میتواند شعر را سلیس از حفظ بخواند.
2.Mein Kollege spricht fließend Deutsch.
2. همکار من آلمانی را شیوا صحبت میکند.
2
[آب] جاری
[آب] شیر
1.Zimmer mit fließendem Wasser.
1. اتاق با آب شیر.
تصاویر
کلمات نزدیک
fließen
fließband
fliese
fliehkraft
fliehen
flimmerkasten
flimmerkiste
flimmern
flink
flinkheit
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان