خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . بهموقع
2 . پیش از موعد
[صفت]
frühzeitig
/ˈfʀyːˌʦaɪ̯tɪç/
غیرقابل مقایسه
1
بهموقع
زود، سر وقت
1.Die frühzeitige Erkennung von Erkrankungen kann Leben retten.
1. تشخیص بهموقع بیماری میتواند زندگی را نجات بدهد.
2
پیش از موعد
1.Mein Fitnessstudio erlaubt keine frühzeitige Beendigung meiner Mitgliedschaft.
1. باشگاه ورزشی من اتمام پیش از موعد عضویتم را اجازه نمیدهد.
تصاویر
کلمات نزدیک
frühstückstisch
frühstücksraum
frühstückspause
frühstücksgast
frühstücksfan
frühstücksbuffet
frühstücksraum
fuchs
fuchsen
fuchsteufelswild
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان