خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . گالریدار
[اسم]
der Galerist
/ɡaləˈʁɪst/
قابل شمارش
مذکر
[جمع: Galeristen]
[ملکی: Galeristen]
[مونث: Galeristin]
1
گالریدار
صاحب گالری
مترادف و متضاد
Kunsthändler
1.Der Galerist hatte in diesem Monat elf Gemälde verkauft.
1. گالریدار این ماه یازده تابلو فروخته بود.
2.Er ist Galerist in Rom und will eine Dépendance in Paris eröffnen.
2. او صاحب گالری در رم است و میخواهد یک شعبه در پاریس افتتاح کند.
تصاویر
کلمات نزدیک
galerie
galeere
galavorstellung
gala
gage
galgen
galle
galopp
galoppieren
galt
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان