خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . دشمن
2 . مخالف
3 . حریف
[اسم]
der Gegner
/ˈɡeːɡnɐ/
قابل شمارش
مذکر
[جمع: Gegner]
[ملکی: Gegners]
[مونث: Gegnerin]
1
دشمن
1.Die früheren Kriegsgegner verhandeln über einen Friedensvertrag.
1. دشمنان سابق جنگ در حال مذاکره برای یک پیمان صلح هستند.
2
مخالف
1.Sie ist eine Gegnerin von Tierversuchen.
1. او یک مخالف آزمایش بر روی حیوانات است.
3
حریف
1.Die Mannschaft aus Frankreich war ein sehr starker Gegner.
1. تیم فرانسه حریف خیلی قویای بود.
تصاویر
کلمات نزدیک
geglitten
geglichen
gegessen
gegenüber
gegenwärtig
gegnerisch
gegnerschaft
gegolten
gegoren
gegossen
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان