خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . (محل یا چیز) همگانی
2 . گروه
[اسم]
die Gemeinschaft
/ɡəˈmaɪ̯nʃaft/
قابل شمارش
مونث
[جمع: Gemeinschaften]
[ملکی: Gemeinschaft]
1
(محل یا چیز) همگانی
عمومی
1.Rauchen ist in den Gemeinschafts-räumen nicht erlaubt.
1. سیگار کشیدن در فضاهای همگانی ممنوع است.
2
گروه
جماعت، اجتماع
1.Die Dorfbewohner bildeten eine verschworene Gemeinschaft.
1. ساکنین روستا جماعتی توطئهگر را تشکیل دادند.
2.Sie war ein nützliches Mitglied unserer Gemeinschaft.
2. او یک عضو مفید از گروه ما بود.
تصاویر
کلمات نزدیک
gemeinsamkeit
gemeinsam
gemeinnützig
gemeinheit
gemeingut
gemeinschaftlich
gemeinschaftsarbeit
gemeinschaftsraum
gemeinverständlich
gemeinwohl
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان