خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . دادگاه
2 . غذا
[اسم]
das Gericht
/ɡəˈʀɪçt/
قابل شمارش
خنثی
[جمع: Gerichte]
[ملکی: Gericht(e)s]
1
دادگاه
مترادف و متضاد
Gerichtshof
vor dem Gericht erscheinen/aussagen/...
در محضر دادگاه حاضر شدن/شهادت دادن/...
Er ist vor dem Gericht ist erschienen.
او در دادگاه حاضر شدهاست.
jemanden vor Gericht laden
کسی را به دادگاه دعوت کردن [خواندن]
Sie haben mich vor Gericht geladen.
آنها من را به دادگاه دعوت کردند.
Gericht jemanden schuldig sprechen
دادگاه، کسی را مجرم دانستن
Das Gericht sprach ihn schuldig.
دادگاه او را مجرم میداند [از نظر دادگاه او مجرم است].
2
غذا
مترادف و متضاد
Essen
Mahlzeit
Speise
1.Das Gericht aus Fleisch und Gemüse.
1. این غذا از گوشت و سبزیجات (درست شده) است.
2.Dieses Gericht mögen meine Kinder nicht.
2. بچههای من این غذا را دوست ندارند.
تصاویر
کلمات نزدیک
gerhard
gereizt
geregelt
gerede
gerechtigkeitssinn
gerichtlich
gerichtsverfahren
gerieben
geriffelt
gering
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان