خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . وزن
2 . ارزش
[اسم]
das Gewicht
/ɡəˈvɪçt/
غیرقابل شمارش
خنثی
[ملکی: Gewicht(e)s]
1
وزن
1.Bei „Gewicht“ schreibst du: 62 Kilo.
1. برای (قسمت) وزن بنویس: 62 کیلو.
2.Sie dürfen Gepäck bis zu einem Gewicht von 15 kg mitnehmen.
2. شما اجازه دارید چمدان تا وزن 15 کیلو را همراه بیاورید.
3.Wie teuer ist das Päckchen? – Das hängt vom Gewicht ab.
3. قیمت بسته چقدر است؟ - بستگی به وزن دارد.
2
ارزش
اهمیت
1.In der Partei hat ihre Stimme kein Gewicht.
1. رأی او در حزب هیچ اهمیتی ندارد.
auf etwas (Akk.) Gewicht legen
به چیزی اهمیت دادن
Ich bin der Auffassung, dass die Europäische Union auf die Gespräche mehr Gewicht legen muss.
من بر این عقیدهام که اتحادیه اروپا باید به مذاکرات اهمیت بیشتری دهد.
تصاویر
کلمات نزدیک
gewichen
gewesen
gewerkschaftsfunktionär
gewerkschaftlich
gewerkschaftler
gewichtheben
gewichtig
gewichtsklasse
gewieft
gewiesen
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان