خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . طوفان شدن
[فعل]
gewittern
/ɡəˈvɪtɐn/
فعل ناگذر
[گذشته: gewitterte]
[گذشته: gewitterte]
[گذشته کامل: gewittert]
[فعل کمکی: haben ]
صرف فعل
1
طوفان شدن
1.Obwohl es draußen gewitterte, ging er spazieren.
1. با وجود آنکه بیرون طوفان شد، او به پیادهروی رفت.
تصاویر
کلمات نزدیک
gewitter
gewissheit
gewissermaßen
gewissensbisse
gewissenlos
gewitterwolke
gewittrig
gewitzt
gewoben
gewohnheit
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان