خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . عادت کرده
[صفت]
gewohnt
/ɡəˈvoːnt/
غیرقابل مقایسه
1
عادت کرده
عادت داده شده، خوگرفته
1.Ich bin gewohnt, früh ins Bett zu gehen.
1. من عادت کردم زود به تخت بروم.
تصاویر
کلمات نزدیک
gewohnheit
gewoben
gewitzt
gewittrig
gewitterwolke
gewonnen
geworben
geworfen
gewunden
gewusst
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان