خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . مداوم
[صفت]
häufig
/ˈhɔɪ̯fɪç/
غیرقابل مقایسه
1
مداوم
با تکرار، مکرر
مترادف و متضاد
dauernd
mehrmalig
oft
viele Male
wiederholt
1.Das ist schon häufiger passiert.
1. این مداوم اتفاق افتاده است.
2.Haben Sie häufig Kopfschmerzen? Dann sollten Sie nicht so lange am Computer sitzen.
2. آیا سردرد مداوم داری؟ پس تو نباید اینقدر طولانی پای کامپیوتر بنشینی.
ein häufiger Fehler
اشتباه متداول
تصاویر
کلمات نزدیک
häufen
hätscheln
hässlichkeit
hässlich
häschen
häufigkeit
häufung
häuptling
häuschen
häuserblock
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان