1 . دلتنگی برای زادگاه
[اسم]

das Heimweh

/ˈhaɪ̯mˌveː/
غیرقابل شمارش خنثی
[ملکی: Heimweh(e)s]

1 دلتنگی برای زادگاه دلتنگی، غربت

  • 1.Ein weiterer Grund für das Heimweh war das wachsende Verkehrsaufkommen auf den Straßen der Region.
    1. دلیلی دیگر برای دلتنگی زادگاه، عبور و مرور رو به افزایش در خیابان‌های منطقه بود.
  • 2.Ich habe oft Heimweh nach meiner Familie.
    2. من اغلب نسبت به خانواده‌ام دلتنگی دارم. [احساس دلتنگی می‌کنم.]
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان