خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . امید
[اسم]
die Hoffnung
/ˈhɔfnʊŋ/
قابل شمارش
مونث
[جمع: Hoffnungen]
[ملکی: Hoffnung]
1
امید
1.Es gab keine Hoffnung mehr die Vermissten zu finden.
1. دیگر امیدی به پیدا کردن افراد گمشده نیست.
2.Ich habe große Hoffnung, dass ich nächste Woche aus dem Krankenhaus entlassen werde.
2. من خیلی امید دارم که هفته دیگه از بیمارستان مرخص شده باشم.
3.Man darf die Hoffnung nicht verlieren.
3. آدم نباید هیچ وقت امید[ش] را از دست بدهد.
تصاویر
کلمات نزدیک
hoffentlich
hoffen
hofdame
hof
hodenbruch
hoffnungslos
hoffähig
hoheit
hohl
hohn
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان