خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . انگیزه
[اسم]
der Impuls
/ɪmˈpʊls/
قابل شمارش
مذکر
[جمع: Impulse]
[ملکی: Impulses]
1
انگیزه
محرک
مترادف و متضاد
Anregung
Anstoß
1.Die Reise gab dem Schriftsteller neue Impulse für sein Schaffen.
1. سفر به نویسنده انگیزههایی تازه برای (خلق) اثرش داد.
2.Seine Worte geben dem Gespräch einen neuen Impuls.
2. واژگان او به گفتوگو(یش) انگیزهای تازه دادند.
تصاویر
کلمات نزدیک
imprägnieren
improvisieren
improvisation
impressionismus
impotenz
impulsiv
imstande sein
immigrieren
immobilie
immobilienfond
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان