خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . زیرساخت
[اسم]
die Infrastruktur
/ˈɪnfʀastʀʊkˌtuːɐ̯/
قابل شمارش
مونث
[جمع: Infrastrukturen]
[ملکی: Infrastruktur]
1
زیرساخت
زیربنا
1.Die Infrastruktur einer Stadt umfasst Gesundheitseinrichtungen, Straßen und Schulen.
1. زیرساخت یک شهر شامل مراکز بهداشتی، خیابانها و مدارس میشود.
2.Dieser Platz hat touristische Infrastruktur.
2. این مکان زیرساخت گردشگری دارد.
تصاویر
کلمات نزدیک
infrarot
infotext
informieren
informell
informativ
infusion
ingenieur
ingenieurwissenschaft
ingrid
ingwer
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان