خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . نصب
2 . چیدمان
[اسم]
die Installation
/ɪnstalaˈt͡si̯oːn/
قابل شمارش
مونث
1
نصب
راهاندازی
2
چیدمان
اینستالیشن
1.Es war eine Installation des deutschen Künstlers Joseph Beuys.
1. آن یک چیدمان از هنرمند آلمانی "یوزف بویس" بود.
تصاویر
کلمات نزدیک
installateur
inspizieren
inspirieren
inspiration
inspektion
installieren
instandhaltung
instandsetzung
instanz
instinkt
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان