خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . نگهداری
[اسم]
die Instandhaltung
/ɪnˈʃtantˌhaltʊŋ/
قابل شمارش
مونث
[جمع: Instandhaltungen]
[ملکی: Instandhaltung]
1
نگهداری
مواظبت
1.Die Instandhaltung eines alten Hauses kann teuer sein.
1. مواظبت از یک خانه قدیمی میتواند گران باشد.
2.Die planmäßige Instandhaltung von Maschinen und Anlagen sichert die Funktion derer.
2. نگهداری با برنامه از ماشینها و تاسیسات کارکرد آنها را تضمین میکند.
تصاویر
کلمات نزدیک
installieren
installation
installateur
inspizieren
inspirieren
instandsetzung
instanz
instinkt
instinktiv
institut
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان