خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . پزشک داخلی
[اسم]
der Internist
/ɪntɐˈnɪst/
قابل شمارش
مذکر
[جمع: Internisten]
[ملکی: Internisten]
[مونث: Internistin]
1
پزشک داخلی
متخصص بیماریهای داخلی
1.Ich muss den Internist sehen.
1. من بایستی پزشک داخلی را ببینم.
تصاویر
کلمات نزدیک
internierung
internieren
internetzugang
internetsurfer
internetseite
interpol
interpret
interpretation
interpretieren
interpunktion
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان