خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . کار کردن
[فعل]
jobben
/ˈʤɔbn̩/
فعل ناگذر
[گذشته: jobbte]
[گذشته: jobbte]
[گذشته کامل: gejobbt]
[فعل کمکی: haben ]
صرف فعل
1
کار کردن
1.Seit zweieinhalb Jahren jobbt sie 20 Stunden pro Woche im Zoo.
1. از دو سال و نیم پیش، او 20 ساعت در هفته در باغ وحش کار میکند.
2.Wir können unterwegs jobben.
2. ما میتوانیم در راه کار کنیم.
تصاویر
کلمات نزدیک
job
jiddisch
jeweils
jeweilig
jetzt ist sense!
joch
jochen
jod
jodeln
jodhaltig
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان