خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . آشپزخانه
2 . سبک آشپزی
[اسم]
die Küche
/ˈkʏçə/
قابل شمارش
مونث
[جمع: Küchen]
[ملکی: Küche]
1
آشپزخانه
1.Der neue Herd kommt in die Küche.
1. اجاق جدید به آشپزخانه میآید.
2.Er ist in der Küche und wäscht ab.
2. او در آشپزخانه و در حال شستوشو است.
3.Ich suche eine Wohnung mit drei Zimmern, Küche und Bad.
3. من بهدنبال خانهای با سه اتاق، آشپزخانه و حمام هستم.
2
سبک آشپزی
1.Ich mag die deutsche Küche.
1. من سبک آشپزی آلمانی را دوست دارم.
2.Seine Küche ist kreativ.
2. سبک آشپزی او خلاقانه است.
تصاویر
کلمات نزدیک
kübel
königreich
köter
köstlichkeit
köstlich
küchenchef
küchenhilfe
küchenregal
küchenschrank
küchentisch
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان