[اسم]

der Küchentisch

/ˈkʏçn̩ˌtɪʃ/
قابل شمارش مذکر
[جمع: Küchentische] [ملکی: Küchentisch(e)s]

1 میز آشپزخانه میز غذاخوری

  • 1.Bertram saß schon am Küchentisch.
    1. "بترام" به همین زودی سر میز غذاخوری نشسته بود.
  • 2.Da steht unser außergewöhnlicher Küchentisch.
    2. میز آشپزخانه عجیب ما در آنجا قرار دارد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان