خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . ساحل
[اسم]
die Küste
/ˈkʏstə/
قابل شمارش
مونث
[جمع: Küsten]
[ملکی: Küste]
1
ساحل
1.Die Bewohner der Küste wurden vor Hochwasser gewarnt.
1. به ساکنین ساحل در مورد بالاآمدن سطح آب هشدار داده شد.
2.Unser Dorf liegt direkt an der Küste.
2. روستای ما دقیقا کنار ساحل است.
تصاویر
کلمات نزدیک
küssen
kürzung
kürzlich
kürzer
kürzen
küster
küchenhilfe
lab
labberig
label
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان