خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . کلیشه
[اسم]
das Klischee
/kliˈʃeː/
قابل شمارش
خنثی
[جمع: Klischees]
[ملکی: Klischees]
1
کلیشه
مترادف و متضاد
Rollenverhalten
1.Das Klischee, dass Frauen nur im Haushalt arbeiten sollten.
1. کلیشهای که زنان تنها باید کارِ خانه بکنند.
2.Der Roman enthält eine Unzahl literarischer Klischees.
2. رمان شامل تعداد زیادی از کلیشههای ادبی است.
تصاویر
کلمات نزدیک
klirren
klippe
klipp
klinker
klinke
klitschnass
klitzeklein
klo
kloake
klobig
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان