خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . شکاف
[اسم]
die Kluft
/klʊft/
قابل شمارش
مونث
[جمع: Klüfte]
[ملکی: Kluft]
1
شکاف
پرتگاه
مترادف و متضاد
Riss
Spalte
1.Die Kluft zwischen Arm und Reich wird Zeit immer größer.
1. شکاف بین فقیر و غنی همیشه بزرگتر میشود.
2.Sie war in eine tiefe Kluft gestürzt.
2. او در یک پرتگاه بزرگ سقوط کرد.
تصاویر
کلمات نزدیک
klubsessel
klub
kloß
klotz
kloster
klug
klugheit
klumpen
kläffen
kläffer
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان