خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . کلم
[اسم]
der Kohl
/koːl/
قابل شمارش
مذکر
[جمع: kohle]
[ملکی: kohl(e)s]
1
کلم
1.Im Winter essen wir oft Kohl.
1. در زمستان ما معمولا کلم میخوریم.
2.In unserer Gegend isst man viel Kohl.
2. در منطقه ما خیلی کلم خورده میشود.
تصاویر
کلمات نزدیک
kognak
kofferraum
koffer
koffeinfrei
koffein
kohldampf
kohle
kohlehydrat
kohlen
kohlenhydrat
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان