خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . موقتا
2 . کوتاهمدت
[قید]
kurzfristig
/ˈkʊʁʦfʀɪstɪç/
غیرقابل مقایسه
1
موقتا
1.Das Konferenzprogramm wurde kurzfristig geändert.
1. موقتا، برنامه کنفرانس تغییر کرد.
2.Die Straße ist wegen Bauarbeiten kurzfristig gesperrt.
2. خیابان به علت کار ساختمانی، موقتا بسته است.
[صفت]
kurzfristig
/ˈkʊʁʦfʀɪstɪç/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: kurzfristiger]
[حالت عالی: kurzfristigsten]
2
کوتاهمدت
مختصر
مترادف و متضاد
kurzzeitig
langfristig
1.Eine kurzfristige Strategie reicht nicht aus.
1. یک استراتژی کوتاهمدت کافی نیست.
2.Nachhaltige Lösungen sind wichtiger als kurzfristiger Gewinn.
2. پاسخهای پایدار از سودهای کوتاهمدت، مهمتر هستند.
تصاویر
کلمات نزدیک
kurzfassen
kurzerhand
kurz angebunden
kurz
kurvenreich
kurzstreckenrakete
kurzurlaub
kurzweilig
kurzärmelig
kuschelig
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان