خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . عشق
2 . محبت
[اسم]
die Liebe
/ˈliːbə/
غیرقابل شمارش
مونث
[ملکی: Liebe]
1
عشق
علاقه
مترادف و متضاد
Innigkeit
Leidenschaft
Passion
Vorliebe
Zuneigung
Hass
1.Die Kinder haben die Geschenke mit viel Liebe gemacht.
1. بچهها هدیهها را با علاقه زیادی درست کردند.
2.Die Liebe überwindet alle Grenzen.
2. عشق از همه مرزها میگذرد.
3.Für mich ist das Wichtigste die Liebe zu meiner Familie und zu meinen Kindern.
3. برای من مهمترین چیز عشق به خانوادهام و بچههایم است.
mütterliche/kindliche/reine/... Liebe
عشق مادری/کودکانه/پاک/...
um Liebe bitten/flehen/...
درخواست عشق کردن
jemandem seine Liebe gestehen/zeigen/beteuern/verheimlichen/...
عشق خود را به کسی اقرار کردن/نشان دادن/اعلام کردن/مخفی کردن/...
aus Liebe heiraten
از سر عشق ازدواج کردن
Sie haben aus Liebe geheiratet.
آنها به خاطر عشق ازدواج کردند.
2
محبت
مترادف و متضاد
Mildtätigkeit
1.Tu mir die Liebe und geh zu ihr.
1. به من محبتی کن (لطفی کن) و پیش او برو.
تصاویر
کلمات نزدیک
lieb
lid
lichtung
lichtstrahl
lichterloh
liebe grüße
liebelei
lieben
liebend
liebenswert
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان