خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . شکم
[اسم]
der Magen
/ˈmaːɡən/
قابل شمارش
مذکر
[جمع: Mägen/Magen]
[ملکی: Magens]
1
شکم
معده
1.Ich habe Probleme mit dem Magen.
1. من مشکل معده دارم.
2.Mir tut der Magen weh. Ich habe Magenschmerzen.
2. شکم من درد میکند. من شکمدرد [دلدرد] دارم.
تصاویر
کلمات نزدیک
magdalena
magazinsendung
magazin
madrid
madonna
magenmittel
magenschmerzen
mager
magermilch
magie
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان