خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . شوهر
2 . مرد
[اسم]
der Mann
/man/
قابل شمارش
مذکر
[جمع: Männer]
[ملکی: Mann(e)s]
[مونث: Frau]
1
شوهر
مترادف و متضاد
Ehegatte
Ehemann
Ehepartner
1.Mein Mann arbeitet bei der Polizei.
1. شوهر من در اداره پلیس کار میکند.
Mann und Frau werden
زن و شوهر شدن
2
مرد
مترادف و متضاد
Bursche
Herr
Kerl
1.Den Beruf ,Automechaniker' lernen heute nicht nur Männer, sondern auch einige Frauen.
1. امروزه مهارت مکانیکی خودرو را نه فقط مردان، بلکه برخی زنان نیز یاد میگیرند.
2.Er ist ein kluger Mann.
2. او مرد باهوشی است.
3.In unserer Firma arbeiten fast nur Männer.
3. در شرکت ما تقریباً فقط مردها کار میکنند.
wie ein Mann...
مثل یک مرد...
Mann!
پسر! (خطاب)
Ich wollte dich beschützen, Mann!
پسر! من (فقط) میخواستم از تو محافظت کنم.
تصاویر
کلمات نزدیک
manko
manipulieren
manipulation
maniküren
maniküre
mannequin
mannheim
mannigfach
mannschaft
mansarde
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان