خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . انگیزه
2 . بنمایه
[اسم]
das Motiv
/moˈtiːf/
قابل شمارش
خنثی
[جمع: Motive]
[ملکی: Motivs]
1
انگیزه
علت
مترادف و متضاد
Ursache
Veranlassung
ein Motiv (für etwas)
انگیزه/علت (برای) چیزی
1. Das Motiv für den Mord war Eifersucht.
1. علت قتل، حسادت بود.
2. Die Polizei suchte nach seinem Motiv für den Mord.
2. پلیس در جستوجوی انگیزهاش برای قتل بود.
2
بنمایه
موتیف، عنصر تکرارشونده
1.Die Motive des Malers sind in allen Bildern ähnlich.
1. بنمایههای نقاش در تمامی تابلوها شبیه هستند.
2.Freiheit ist ein zentrales Motiv des Romans.
2. آزادی، موتیف مرکزی این رمان است.
تصاویر
کلمات نزدیک
motherboard
motel
mostrich
most
moslemisch
motivation
motivationsschreiben
motivieren
motor
motorhaube
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان