خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . موسیقی
[اسم]
die Musik
/muˈziːk/
قابل شمارش
مونث
[جمع: Musiken]
[ملکی: Musik]
1
موسیقی
1.Arabische Musik klingt für Europäer sehr fremd.
1. موسیقی عربی برای اروپاییها ناآشنا بهنظر میرسد.
2.Spanische Musik gefällt mir sehr.
2. من موسیقی اسپانیایی را خیلی دوست دارم.
3.Was für Musik hörst du gern?
3. چهطور موسیقیای را دوست داری گوش بدهی؟
تصاویر
کلمات نزدیک
musical
museum
muse
muschel
murren
musikalisch
musikant
musikbegleitung
musikbox
musiker
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان