خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . هماهنگ کردن
[فعل]
organisieren
/ɔʀɡaniˈziːʀən/
فعل گذرا
[گذشته: organisierte]
[گذشته: organisierte]
[گذشته کامل: organisiert]
[فعل کمکی: haben ]
صرف فعل
1
هماهنگ کردن
سازمان دادن
1.Die Feier war gut organisiert worden.
1. جشن خوب سازمان داده شده بود.
2.Für den nächsten Sommerurlaub habe ich schon alles organisiert.
2. برای تعطیلات تابستانی بعدی من از همین حالا همه چیز را هماهنگ کردم.
تصاویر
کلمات نزدیک
organisch
organisatorisch
organisator
organisation
organ
organismus
organist
organspender
orgasmus
orgel
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان