1 . مسیریابی کردن 2 . تطبیق دادن
[فعل]

sich orientieren

/oʁiɛnˈtiːʁən/
فعل بازتابی
[گذشته: orientierte] [گذشته: orientierte] [گذشته کامل: orientiert] [فعل کمکی: haben ]

1 مسیریابی کردن تطبیق دادن

  • 1.Beim Wandern orientiere ich mich mithilfe eines Kompasses.
    1. من در پیاده‌روی با کمک یک قطب‌نما مسیریابی می‌کنم.
  • 2.sich an bestimmten Leitbildern orientieren
    2. خود را با نمونه‌هایی مشخص تطبیق دادن

2 تطبیق دادن سازگار کردن، طبق چیزی عمل کردن

مترادف و متضاد richten
sich an jemandem/etwas orientieren
خود را با چیزی تطبیق دادن [سازگار کردن، طبق چیزی عمل کردن]
  • 1. Die Medizin orientiert sich hier an der Naturwissenschaft.
    1. در اینجا پزشکی خود را با علوم طبیعی تطبیق می‌دهد.
  • 2. Die Produktion muss sich an der Nachfrage orientieren.
    2. تولید باید خود را با تقاضا تطبیق دهد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان