خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . پاپ
[اسم]
der Papst
/paːpst/
قابل شمارش
مذکر
[جمع: Päpste]
[ملکی: Papst(e)s]
[مونث: Päpstin]
1
پاپ
1.Der Papst forderte die Kriegsgegner auf, Frieden zu schließen.
1. پاپ از طرفین جنگ تقاضا کرد که به صلح برسند.
2.Joseph Ratzinger wurde am 19. April 2005 zum Papst gewählt.
2. "یوزف راتسینگر" در 19 آوریل 2005 به عنوان پاپ انتخاب شد.
تصاویر
کلمات نزدیک
paprika
pappkarton
pappel
pappe
papierserviette
parabel
parade
paradebeispiel
paradeiser
paradies
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان