خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . بدشانسی
[اسم]
das Pech
/pɛç/
قابل شمارش
خنثی
[جمع: Peche]
[ملکی: Pech(e)s]
1
بدشانسی
1.Es ist nicht ihre Schuld, sie hat nur Pech gehabt.
1. این گناه او نیست، او فقط بدشانسی آورد.
2.Es regnet. Unser Picknick fällt leider aus. – So ein Pech!
2. باران میآید. پیکنیک ما متاسفانه کنسل میشود. - چه بدشانسیای.
3.Wir hatten im Urlaub Pech mit dem Wetter.
3. ما در تعطیلات از هوا بدشانسی آوردیم. [بدشناسی آوردیم که آب و هوا خوب نبود]
تصاویر
کلمات نزدیک
peanuts
pds
pc
parallelogramm
pazifistisch
pechschwarz
pedal
pedant
pedantisch
pediküre
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان