1 . بدشانسی
[اسم]

das Pech

/pɛç/
قابل شمارش خنثی
[جمع: Peche] [ملکی: Pech(e)s]

1 بدشانسی

  • 1.Es ist nicht ihre Schuld, sie hat nur Pech gehabt.
    1. این گناه او نیست، او فقط بدشانسی آورد.
  • 2.Es regnet. Unser Picknick fällt leider aus. – So ein Pech!
    2. باران می‌آید. پیک‌نیک ما متاسفانه کنسل می‌شود. - چه بد‌شانسی‌ای.
  • 3.Wir hatten im Urlaub Pech mit dem Wetter.
    3. ما در تعطیلات از هوا بدشانسی آوردیم. [بدشناسی آوردیم که آب و هوا خوب نبود]
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان