خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . آلو
[اسم]
die Pflaume
/ˈpflaʊ̯mə/
قابل شمارش
مونث
[جمع: Pflaumen]
[ملکی: Pflaume]
1
آلو
1.Ich esse gern Pflaumen und noch lieber Pflaumenkuchen.
1. من آلو (خوردن) را دوست دارم و کیک آلو را هم.
2.Sie aß etwas Obst: eine Pflaume und einen Apfel.
2. او مقداری میوه خورد؛ یک آلو و یک سیب.
تصاویر
کلمات نزدیک
pflasterstein
pflastern
pflaster
pflanzlich
pflanzenöl
pflege
pflegebedürftig
pflegebett
pflegedienst
pflegen
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان