خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . پیشرو
[اسم]
der Pionier
/pi̯oˈniːɐ̯/
قابل شمارش
مذکر
[جمع: Pioniere]
[ملکی: Pioniers]
[مونث: Pionierin]
1
پیشرو
پیشگام
مترادف و متضاد
Wegbereiter
1.Er gilt als Pionier der Raumfahrt.
1. او بهعنوان پیشرو در فضانوردی محسوب میشود.
2.Mein Vater war seinerzeit einer der Pioniere.
2. پدرم در زمان خودش یکی از پیشگامان بود.
تصاویر
کلمات نزدیک
pinzette
pinsel
pinnwand
pinkeln
pinie
pionierarbeit
pipi
pirat
pissen
pistazie
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان