خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . مزرعه
[اسم]
die Plantage
/planˈtaːʒə/
قابل شمارش
مونث
[جمع: Plantagen]
[ملکی: Plantage]
1
مزرعه
کشتزار
مترادف و متضاد
Bauernhof
Farm
1.Die Sklaven wurden gezwungen, ohne Bezahlung auf den Plantagen zu arbeiten.
1. بردهها به کارکردن بدون حقوق بر روی مزرعهها اجبار میشدند.
2.Wir haben Teeplantage in Malaysia besucht.
2. ما از کشتزار چای در مالزی دیدن کردیم.
تصاویر
کلمات نزدیک
planschen
planschbecken
planmäßig
planke
planierraupe
planung
planwirtschaft
plastik
plastikabfall
plastikbeutel
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان