خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . پلیس
[اسم]
die Polizei
/poliˈt͡saɪ̯/
قابل شمارش
مونث
[جمع: Polizeien]
[ملکی: Polizei]
1
پلیس
اداره پلیس
1.Die Parkuhren werden selten von der Polizei kontrolliert.
1. پارکومترها بهندرت توسط پلیس کنترل میشوند.
2.Er arbeitet bei der Polizei.
2. او در اداره پلیس کار میکند.
3.Holen Sie die Polizei!
3. پلیس را خبر کنید!
4.Rufen Sie bitte die Polizei.
4. لطفاً با پلیس تماس بگیرید.
تصاویر
کلمات نزدیک
politur
politisieren
politisch
politikwort
politikverdrossenheit
polizeilich
polizist
pollen
poller
polnisch
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان