خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . مشکل
[اسم]
das Problem
/pʁoˈbleːm/
قابل شمارش
خنثی
[جمع: Probleme]
[ملکی: Problems]
1
مشکل
1.Er hat persönliche Probleme.
1. او مشکلات شخصی دارد.
2.José spricht nicht gern über seine Probleme.
2. "خوزه" دوست ندارد در مورد مشکلاتش صحبت کند.
3.Mein Problem ist die Sprache.
3. مشکل من زبان است.
تصاویر
کلمات نزدیک
probieren
probezeit
probeweise
probetraining
proben
problematisch
problematisieren
problemlos
produkt
produktion
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان