1 . مخلوط کردن 2 . حرکت دادن
[فعل]

rühren

/ˈʀyːʀən/
فعل گذرا
[گذشته: rührte] [گذشته: rührte] [گذشته کامل: gerührt] [فعل کمکی: haben ]

1 مخلوط کردن هم زدن

  • 1.Der Koch rührte die Suppe.
    1. آشپز سوپ را مخلوط کرد.
  • 2.Die Mutter hat den Teig gerührt, damit er eine homogene Masse wird.
    2. مادر خمیر را هم زد تا حجم یکدستی بشود.

2 حرکت دادن تکان دادن

  • 1.Der ganze Saal war von der Geschichte gerührt.
    1. تمامی تالار از داستان تکان خورد.
  • 2.Er war so erschöpft, dass er sich nicht mehr rühren konnte.
    2. او آن‌چنان خسته بود که دیگر نمی‌توانست خودش را حرکت بدهد.
  • 3.Meine Finger waren so kalt, dass ich sie nicht mehr rühren konnte.
    3. انگشتان من آن‌چنان سرد بودند که دیگر نمی‌توانستم آنها را حرکت بدهم.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان