خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . خالص
[صفت]
rein
/ʁaɪn/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: reiner]
[حالت عالی: reinsten]
1
خالص
تمیز، محض
مترادف و متضاد
bar
blank
pur
unrein
1.Das Wasser ist so rein, dass man es trinken kann.
1. آب آنقدر خالص است که میتوان آن را نوشید.
2.Es war reiner Zufall, dass ich die Uhr wiedergefunden habe.
2. این یک اتفاق محض بود که من ساعت را دوباره پیدا کردم.
reine Künstler/Akrobat/...
هنرمند/آکروباتباز/... محض [واقعی]
etwas (Akk.) rein machen
چیزی را تمیز [خالص] کردن
aus reiner Wolle sein
از پشم خالص بودن
Der Pullover ist aus reiner Wolle.
این پلیور از پشم خالص است.
تصاویر
کلمات نزدیک
reimen
reim
reihum
reiher
reihenhaus
reinen tisch machen
reinfall
reinfallen
reingewinn
reinheit
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان