خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . شکست خوردن
[فعل]
scheitern
/ˈʃaɪ̯tɐn/
فعل ناگذر
[گذشته: scheiterte]
[گذشته: scheiterte]
[گذشته کامل: gescheitert]
[فعل کمکی: sein ]
صرف فعل
1
شکست خوردن
ناکام ماندن
مترادف و متضاد
fehlschlagen
misslingen
missraten
1.Ihre Ehe ist schon nach kurzer Zeit gescheitert.
1. ازدواج آنها پس از مدت کوتاهی شکست خورد.
2.Mit diesem Projekt sind wir leider ganz gescheitert.
2. متاسفانه ما با این طرح کاملاً شکست خوردیم.
تصاویر
کلمات نزدیک
scheiteln
scheitel
scheinwerfer
scheinen
scheinbar
scheiße
scheißegal
scheißen
scheißkerl
schelle
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان