خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . هل دادن
[فعل]
schieben
/ˈʃiːbən/
فعل بی قاعده
فعل گذرا
[گذشته: schob]
[گذشته: schob]
[گذشته کامل: geschoben]
[فعل کمکی: haben ]
صرف فعل
1
هل دادن
1.Ich musste das Fahrrad nach Hause schieben, weil es einen Platten hatte.
1. من مجبور شدم دوچرخه را تا خانه هل بدهم، چون پنچر شده بود.
تصاویر
کلمات نزدیک
schiebedach
schicksalsschlag
schicksal
schickeria
schicken
schiebetür
schiebung
schiedsrichter
schief
schiefer
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان