خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . توصیف
[اسم]
die Schilderung
/ˈʃɪldəʀʊŋ/
قابل شمارش
مونث
[جمع: schilderungen]
[ملکی: schilderung]
1
توصیف
تشریح
1.Der Zeuge gab eine klare Schilderung des Vorfalls.
1. شاهد از حادثه یک توصیف روشن ارائه داد.
تصاویر
کلمات نزدیک
schildern
schilddrüse
schild
schikanieren
schikane
schildkröte
schilf
schiller
schillern
schilling
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان