خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . پرسه زدن
[فعل]
schlendern
/ˈʃlɛndɐn/
فعل ناگذر
[گذشته: schlenderte]
[گذشته: schlenderte]
[گذشته کامل: geschlendert]
[فعل کمکی: sein ]
صرف فعل
1
پرسه زدن
قدم زدن
مترادف و متضاد
bummeln
flanieren
1.Ich schlendere durch den Park.
1. من دور پارک قدم میزنم.
2.Ich schlendere ziellos durch die Straßen der alten Stadt.
2. من بیهدف در خیابانهای شهر قدیمی پرسه میزنم.
تصاویر
کلمات نزدیک
schlemmer
schlemmen
schleimig
schleim
schleifen
schlenker
schlenkern
schleppe
schleppen
schleppend
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان