1 . پرسه زدن
[فعل]

schlendern

/ˈʃlɛndɐn/
فعل ناگذر
[گذشته: schlenderte] [گذشته: schlenderte] [گذشته کامل: geschlendert] [فعل کمکی: sein ]

1 پرسه زدن قدم زدن

مترادف و متضاد bummeln flanieren
  • 1.Ich schlendere durch den Park.
    1. من دور پارک قدم می‌زنم.
  • 2.Ich schlendere ziellos durch die Straßen der alten Stadt.
    2. من بی‌هدف در خیابان‌های شهر قدیمی پرسه می‌زنم.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان