خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . تاب خوردن
2 . نوسانکردن
3 . تردیدداشتن
[فعل]
schwanken
/ˈʃvaŋkn̩/
فعل ناگذر
[گذشته: schwankte]
[گذشته: schwankte]
[گذشته کامل: schwankt]
[فعل کمکی: haben ]
صرف فعل
1
تاب خوردن
مترادف و متضاد
schaukeln
sich hin- und herbewegen
1.Die Bäume schwankten im Wind.
1. درختها در باد تاب میخورند.
2.Er schwankte vor Müdigkeit.
2. او از روی خستگی تاب میخورد.
2
نوسانکردن
در نوسان بودن
1.Der Wechselkurs schwankt täglich.
1. نرخ مبادلهای هر روز نوسان میکند.
2.Die Zahl der Teilnehmer schwankte zwischen 100 und 150.
2. تعداد شرکتکنندگان بین 100 و 150 در نوسان است.
3
تردیدداشتن
دودلبودن
1.Ich schwanke noch zwischen einer Schreibmaschine und einem Computer.
1. من هنوز بین یک ماشین تحریر و کامپیوتر تردیددارم.
2.zwischen zwei Möglichkeiten schwanken
2. بین دو فرصت تردیدداشتن
تصاویر
کلمات نزدیک
schwank
schwangerschaftsgymnastik
schwangerschaft
schwanger
schwan
schwankung
schwanz
schwappen
schwarm
schwarte
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان