خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . خود
2 . حتی
[ضمیر]
selbst
/zɛlpst/
1
خود
خودم
مترادف و متضاد
eigenhändig
persönlich
selber
selbstständig
ich/wir/... selbst
من ... خودم/ما خودمان .../...
1. Alles muss ich selbst machen!
1. همهچیز را من باید خودم انجام دهم!
2. Den Kuchen habe ich selbst gebacken.
2. این کیک را من خودم پختم.
3. Du musst selbst wissen, was du zu tun hast.
3. تو خودت باید بدانی، چه کاری باید انجام دهی.
4. Ich mache das selbst.
4. من این کار را خودم انجام میدهم.
mit sich (Dat.) selbst sprechen/reden
با خود حرف زدن
Alte Leute reden oft mit sich selbst.
افراد مسن معمولاً با خودشان حرف میزنند.
sich selbst
خود
Sie haben sich selbst verraten.
آنها خودشان، خودشان را لو دادهاند.
[حرف]
selbst
/zɛlpst/
2
حتی
1.Selbst der Kapitän wurde seekrank
1. حتی کاپیتان هم دریازده شد.
2.Über diesen Witz musste selbst unser strenger Lehrer lachen.
2. حتی معلم سختگیر ما هم سر این جوک خندهاش گرفت.
تصاویر
کلمات نزدیک
selber
sekundär
sekundenzeiger
sekunde
sektor
selbstabholung
selbstachtung
selbstbediengung
selbstbedienung
selbstbewusst
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان