1 . خود 2 . حتی
[ضمیر]

selbst

/zɛlpst/

1 خود خودم

مترادف و متضاد eigenhändig persönlich selber selbstständig
ich/wir/... selbst
من ... خودم/ما خودمان .../...
  • 1. Alles muss ich selbst machen!
    1. همه‌چیز را من باید خودم انجام دهم!
  • 2. Den Kuchen habe ich selbst gebacken.
    2. این کیک را من خودم پختم.
  • 3. Du musst selbst wissen, was du zu tun hast.
    3. تو خودت باید بدانی، چه کاری باید انجام دهی.
  • 4. Ich mache das selbst.
    4. من این کار را خودم انجام می‌دهم.
mit sich (Dat.) selbst sprechen/reden
با خود حرف زدن
  • Alte Leute reden oft mit sich selbst.
    افراد مسن معمولاً با خودشان حرف می‌زنند.
sich selbst
خود
  • Sie haben sich selbst verraten.
    آن‌ها خودشان، خودشان را لو داده‌اند.
[حرف]

selbst

/zɛlpst/

2 حتی

  • 1.Selbst der Kapitän wurde seekrank
    1. حتی کاپیتان هم دریازده شد.
  • 2.Über diesen Witz musste selbst unser strenger Lehrer lachen.
    2. حتی معلم سختگیر ما هم سر این جوک خنده‌اش گرفت.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان