خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . ناپسری
[اسم]
der Stiefsohn
/ˈʃtiːfˌzoːn/
قابل شمارش
مذکر
[جمع: Stiefsöhne]
[ملکی: Stiefsohn(e)s]
1
ناپسری
پسرخوانده
1.Ich habe meine Frau und meinen Stiefsohn an die Epidemie verloren.
1. من همسرم و پسرخواندهام را در بیماری همهگیر از دست دادم.
2.Sie behandelte ihren Stiefsohn immer korrekt.
2. او همیشه بهدرستی با پسرخواندهشان رفتار میکرد.
تصاویر
کلمات نزدیک
stiefel
stickig
stickgarn
stickerei
sticken
stieftochter
stiefvater
stieglitz
stiel
stier
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان