خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . فشار آوردن
[فعل]
strapazieren
/ˌʃtʁapaˈt͡siːʁən/
فعل گذرا
[گذشته: strapazierte]
[گذشته: strapazierte]
[گذشته کامل: strapaziert]
[فعل کمکی: haben ]
صرف فعل
1
فشار آوردن
آسیب رساندن
مترادف و متضاد
schonen
1.Bei dieser Rallye werden die Autos sehr strapaziert.
1. به ماشینها در این مسابقه خیلی فشار خواهد آمد.
2.Die tägliche Rasur strapaziert die Haut.
2. اصلاح روزانه به پوست آسیب میرساند.
3.Grelles Licht strapaziert die Augen
3. نور شدید به چشمها فشار میآورد [آسیب میرساند].
تصاویر
کلمات نزدیک
strapaze
strang
strandurlaub
stranden
strandbar
strapazierfähig
strategie
strategisch
stratosphäre
strauch
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان